تن نحیف
سالها پیش (حدود سی وهفت سال پیش ) جهت عمل جراحی آپاندیس در بیمارستانی بستری بودم یادم می آید پدرم خیلی نگران بود تا جایی که به من گفت بابا می خواهی بریم خونه !!! می دانم این حرف نهایت استیصال یک پدر است که در قبال بیماری فرزندش که می داند باید عمل شود ولی تحمل دیدن ضعف فرزندش را ندارد بیان می شود .پزشک معالج که از دوستان پدرم بود نگذاشت احساس برتعقل غلبه کند وگفت اگر این کار را نکنیم ممکن است در بدترین زمان وبدترین مکان درد آپاندیس شروع شود وحتی عواقب جبران ناپذیری به دنبال داشته باشد. به هر حال عمل جراحی انجام شدومن هستم.
چهار شنبه گذشته وضعیت برعکس بود وپدری هفتاد وشش ساله بر روی تخت وپسری پنجاه ویک ساله بر بالین پدر .اگر چه پدرم سالها ی قبل حداقل دو بار عمل جراحی سنگین داشته است .اما این بار اگر چه عمل سنگین نداشت به من می گفت : من خسته شده ام ومرا از بیمارستان بیرون ببر . امید وارم هیچ کس به این وضعیتی که برای من وجود داشت دچار نشود !!!!ولی می دانم این صحنه ها برای خیلی ها پیش آمده است.اما دوست دارم که هیچ پدر ومادری در بستر بیماری نیفتد (آرزوی عجیبی است) اما داشتن آرزوی عجیب وغیر ممکن که گناه نیست . هست؟آنها به اندازه کافی با درد ،رنج ، خستگی ،ناملایمات و غصه های روزگار روبرو شده اند وروا نیست تن نحیف آنها دچار بیماری شود(این گفته ها نیز یک نوع استیصال از سوی فرزند است!!!!) . خدایا تن رنجور آنها را همپای روح قوی وبزرگشان بگردان .
از عزیز ی که در پیامی برای پدرم دعا کرد متشکرم .اگر چه نام خود را ننوشت .اما بداند پیامش در عمق وجودم نشست واز او متشکرم.